نمی دانم شما هم چنین تجربه ای داشته اید که در هنگام مواجه شدن با هیجانات ناخوشایندی همچون خشم، ترس و غم هر چه تلاش کرده اید که خودتان را آرام کنید فایده ای نداشته و حتی بیان هر دلیلی حالتان را بدتر کرده است.
واقعا چرا این گونه است؟ چرا وقتی دچار هیجانات شدید می شویم به زبان منطقی نمی توانیم خودمان را آرام کنیم. به خودمان می گوییم واقعا این مسئله ی مهمی نیست که به خاطرش این قدر عصبانی شده ای! بی خیال شو، بهش اهمیت نده! اما زهی خیال باطل! این حرفها ما را آرام نمی کند. به ما گفته اند که وقتی دچار خشم شدید می شوی یک لیوان آب سرد بخور و یا اتمحیطی که درآن هستی را ترک کن و به جای دیگری برو. شاید در مواردی چنین راهکارهایی برای آرام کردن خشم مان کارساز باشد ولی در مورد هیجانات دیگر به خصوص وقت هایی که دچار ترس شدید، احساس درماندگی وغم می شویم چکار کنیم؟
راه چاره چسیت؟
چگونه می شود این هیجانات ناخوشایند را مدیریت نمود؟
برای پاسخ به این سوالات شاید بهتر باشد برویم سراغ مغز.
دو نیمکره دو کارکرد:
مغز ما از دو نیمکره ی چپ و راست تشکیل شده است، که کارکردهای مختلفی دارند. نیمکره ی چپ مغز منطقی و زبانی ماست و نیمکره ی راست مغز هیجانی مان.
زمانی که گرفتار هیجانات ناخوشایند می شویم مغز راست مان فعال می شود و اگر ما شروع کنیم با زبان منطقی با خودمان حرف بزنیم مانند آن است که به کشور دیگری برویم و سعی کنیم با زبان خودمان با مردمان آن کشور صحبت کنیم. واضح است که آنها مدتی مات و مبهوت به ما نگاه می کنند و بعد از مدتی راهشان را میکشند و می روند. حالا در مورد نیمکره راست هم دقیقا همین اتفاق می افتد ما با زبان کلامی و منطقی می خواهیم آرام اش کنیم در حالی که زبان اش غیر کلامی است پس حرف ما را نمی فهمد. بنابراین برای آرام کردن نیمکره ی راست مان و به تبع آرام کردن هیجانات مان باید با زبان خودش یعنی زبان غیر کلامی استفاده کنیم. ما نیاز داریم که به خودمان همدلی دهیم. به خودمان نشان دهیم که درک می کنیم که الان ناراحت است عصبانی است و دلش می خواهد همه چیز را بزند و بشکند. ما در چنین شرایطی نیاز داریم که با نگاهی مهربانانه با خودمان ارتباط برقرار کنیم. خیلی وقت ها از اینکه گرفتار خشم شده ایم خودمان را سرزنش می کنیم و این سرزنش حالمان را بدتر می کند. چرا که ما به خودمان و احساس مان روا دار نیستیم. بنابراین برای آرام نمودن خودمان نیاز داریم که از خودمان مراقبت کنیم.
زمانی که با همدلی و مهربانی با مغز راست مان برخورد می کنیم حالمان بهتر می شود یا حداقلش هیزم به خرمن احساسات ناخوشایندمان نمی ریزیم و آنها را شعله ور تر نمی کنیم.
نیمکره راست مسئول هیجانات و حس های بدنی است و ما احساسات را در تنمان تجربه می کنیم. بنابراین اگر یاد گرفته باشیم که با تمرینات ذهن آگاهی توجه مان را بر بدنمان و بر محل هایی که انرژی آن هیجان در آن محل ها متمرکز شده قرار دهیم می توانیم به آرام سازی هیجاناتمان کمک کنیم.
یک روش بسیار کارآمد دیگربرای رام کردن هیجانات استفاده از برقراری ارتباط بین دو نیمکره است. بدین صورت که با نامیدن آن هیجان و کمی توصیف حال و هوای مان و حتی داستان ماجرایی که سبب بروز آن هیجان در ما شده است می توانیم از نیمکره ی چپ مان کمک بگیریم تا نیمکره ی راست مان را آرام کنیم. دنیل سیگل در کتاب کودک کامل- مغز این روش را تحت عنوان «بنامیدش تا رام شود» به کار می برد
مثلا فرض کنید بسیار غمگین هستید به خودتان می گویید: این احساس غم است. اما راه بهتر این است که قلم و کاغذی بردارید و شروع کنید به نوشتن در مورد احساس تان. بعد از نامیدن احساس تان شروع کنید به توصیف آن در بدنتان. اینکه در قفسه ی سینه، شکمتان و سایر قسمت های بدنتان چه حسی دارید. بعد اگر مایل بودید ماجرایی که سبب ناراحتی تان شده است را توصیف کنید. اما حواستان باشد اگر در هنگام توصیف احساس کردید هیجانتان دوباره شدت گرفته است دوباره برگردید روی حس های تنانه تان و آنها را بنویسید. در واقع در این روش ما به جای جنگیدن با هیجانمان و یا انکار آن همچون یک موج سوار بر آن سوار می شویم تا آن موج خودش پایین بیاید.
این مطلب ادامه دارد……