بهرمندی هرچه بیشتر از منابع لحظه‌ی حال، عبور از رنج، توسعه‌ی پایدار شادی و رضایتمندی

Dr- golestannejad

بهرمندی هرچه بیشتر از منابع لحظه‌ی حال، عبور از رنج، توسعه‌ی پایدار شادی و رضایتمندی

ماندن در هیچ‌کاری کردن راه رهایی ازرنج

چرا ما آ‌‌دم‌ها فکر می‌کنیم همیشه امور باید بر وفق مراد ما پیش برود.

تا حالا فکر کردید که فاصله‌ی احساس خوشایند و ناخوشایند فقط به اندازه‌ی چند دقیقه است؟
نشسته‌ای و با یک نفر که خیلی دوستش داری صحبت می‌کنی هر دو خیلی خوشحال هستید. ناگهان در میانه‌ی صحبت او از تو درخواستی می‌کند و وقتی جواب تو را می‌شنود اخم‌هایش در هم فرو‌می‌رود. ناگهان فضای گفتگو تغییر می‌کند.  تو تلاش می‌کنی که برایش توضیح دهی. اما او دلایل منطقی‌ تو را همچون بسته‌هایی می‌بیند که به‌دردش نمی‌خورند بنابراین حتی حاضر به بازکردنشان نیست.

بخش هیجانی او می‌گوید “جوابی که خوشایند من است را بده، جواب منطقی‌ات را نمی‌خواهم.” در این موقع تو احساس ناکامی و درماندگی می‌کنی. دلت نمی‌خواهد رنج او را ببینی درعین حال نمی‌توانی کاری که از تو می‌خواهد  را انجام دهی.

حتی وقتی همدلانه  به او می‌گویی که احساس ناخوشایندش را درک می‌کنی، هم فایده‌ای ندارد.           او نه همدلی و  نه منطق را قبول نمی‌کند . تو می‌بینی که حال خوش هردوی شما در عرض چند دقیقه به حال ناخوش مبدل شده است. فکر می‌کنی چه کاری باید انجام دهی؟ آیا بایددلایل منطقی بیشتری بیاوری؟ یا همدلی بیشتری نشان دهی؟

نه مسئله این است که تو فقط باید یک کار انجام دهی و آن «هیچ‌کاری» کردن است. در چنین مواقعی بهتر است از درون ذهن به پشت‌بام ذهن‌آگاهی نقل مکان کنی تا کمی حال و هوایت تغییر کند.

ذهن دست و پا می‌زند تا از آن چیزی که دوست ندارد یعنی احساس ناخوشایند  اجتناب کند و به حال خوش برسد. به تجربه دریافته‌ای که هر چه بیشتر در ذهن و خواستن‌ها و نخواستن‌هایش بمانی  حالت بدتر می‌شود. پس سکوت می‌کنی تا فضایی به خودت و دیگری بدهی.

فاصله گرفتن از ذهن و قضاوت‌‌هایش سبب می‌شود رواداری و پذیرش  نسبت به خودت و دیگری همچون جوانه‌ای در درونت شروع به رشد کند. تو روادار می‌شوی به او که ناراحت باشد و روادار می‌شوی به خودت که براساس آگاهی اکنون و اینجایی‌ات آنچه متناسب  و همسو با ارزش‌هایت بوده  را بیان کرده‌ای هرچند که سبب ناراحتی طرف مقابل شده است.
سالها تمرین به تو یاد داده است که چگونه در هیچ کاری کردن بمانی، حالتی که به تو اجازه می‌دهد بدون آنکه بخواهی برای رهایی از غم و احساس درماندگی و رنج حاصل از آنها دست و پا بزنی رودرروی آنها بمانی. وقتی در حالت بی‌سو و بی‌قضاوت ذهن‌آگاهی هستی، می‌توانی مثل یک مادر حمایتگر احساس ناخوشایندت را که مانند کودکی گریان بی‌تابی می‌کند مهربانانه دربربگیری و اجازه دهی مهربانی به درون رنجت نفوذ کند. آن‌وقت تو در حالی که غم داری در سطحی عمیق‌تر احساس آرامش می‌کنی. این احساس آرامش فراورده‌ی حالت هشیاری و آن نگاه بدون قضاوت و پذیراست. وقتی می‌توانی به غم، درماندگی، احساس نا‌امیدی‌ات روادار باشی وجودت مملو از احساس رضایت می‌شود.

حال به خودت می‌گویی حالا می‌فهم‌ام چیزی که زندگی‌ ما آدمها را به گند می‌کشد و قاتل لحظات زندگیمان می‌شود چیزی نیست جز خواستن‌ها و نخواستن‌ها و قضاوت‌های بی‌پایان ذهن!

 

با دوستان خود به اشتراک بگذارید

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *