دو هفته ای است که درگیر بیماری کرونا شده ام. خوب این روزها حالم بهتر شده است اما انگار بدنم در مقابل هر فعالیتی مقاومت می کند. نمی دانم این به دلیل مشکل زیستی ایجاد شده به دلیل کروناست یا بیشتر جنبه ی ذهنی و روانی دارد. یک حالت گیجی وآشفتگی عجیبی است که قبلا آن را تجربه نکرده ام. شاید هم به نوعی به دلیل کامل گرایی باشد که نمی خواهم دوباره فعالیت هایم را از سر بگیرم. مثلا اینکه فکر می کنم بهتر است اجازه دهم تا حالم کاملا روبه راه شود تا بتوانم روی کارهایی که انجام می دهم کاملا تمرکز کنم. راستش یک ساعت پیش که به نوشتن مطلبی برای سایت فکر می کردم بلافاصله تصمیم گرفتم که به آن فکر نکنم و انجام این کار را به فردا موکول کنم. نفس راحتی کشیدم و با خودم گفتم فردا انجامش می دهم. اما بعد از یک ساعت وقتی نگاهم به لب تابم افتاد به خودم گفتم: لازم نیست یک مطلب خیلی خوب بنویسی، تنها یک محتوای چند خطی بنویس. این طوری بود که خوشبختانه بر اینرسی و اهمال کاریم برای نوشتن مطلب برای سایت غلبه کردم و حالا در حال نوشتن هستم.
این بیماری یک موضوع را برایم خیلی خوب روشن کرد! ما آدمها در وضعیت انسانی با وجود همه ی پیشرفت های تکنولوژیکی بسیار آسیب پذیر هستیم. چه بخواهیم چه نخواهیم زندگی ما را با رنج ها و سختی هایی مواجه می کند که ممکن است خودمان در بوجود آمدنش هیچ نقشی نداشته باشیم. اما آنچه سبب تفاوت تاثیر آن رنج ها درمیان ما می شود نحوه ی سازگاری ما با آن رنج هاست. من فهمیدم که اگر در زمان سلامتی بر روی جسم و ذهن خودمان کار کنیم در زمان مشکل و رنج راحتتر می توانیم به مقابله با آن رنج بپردازیم. من فهمیدم که چقدر تغییر باورها می تواند سبب کاهش رنج کثیف شود.یعنی همان رنجی که به دلیل چرا-کاش- بایدهای ذهنی بوجود میآید. مثلا باور به اینکه فرد بیمار با تفکرات مثبت و به تبع ایجاد احساسات خوشایند می تواند بر میزان ناخوشی بیماری اش اثر بگذارد. من در طول مدت بیماری ام بر اساس تمرینات مراقبه ای و تمرینات شفقت ورزی به خود که سالها انجام داده ام مانند مادری مهربان و حمایتگر از خودم مراقبت می کردم. افرادی که مبتلا به کرونا شده اند می دانند که چقدر این بیماری همراه با درد و ناخوشی است. من در طول بیماریم که البته هنوز هم پس لرزه هایش مثل سردرد و آشفتگی ادامه دارد،با انجام کارهای بسیار ساده ای شرایط را برای خودم و اطرافیانم آسانتر می کردم. مثلا شبها با تعریف خاطرات شیرین دوران جوانی ام برای همسر و دخترم احساس خوشی را برای خودم و آنها فراهم می کردم. شیرینی آن خاطرات تلخی و سختی بیماری را برایم خیلی کمتر می کرد.
حالا که حالم بهتر شده است سعی دارم که با استفاده از همان مهربانی و شفقت ورزی خودم را از حالت اینرسی و رکود بیرون بکشم تا دوباره فعالیت هایم را از سربگیرم. خیلی خوشحالم که امشب توانستم چند خطی بنویسم و طلسم محتوا گذاری در سایت را بشکنم.
یک پاسخ
زهرا جان خیلی خوشحالم که حالت بهتره .لذت بردم از مطلبی که نوشتی و ممنونم که تجربهات از بیماریت رو با ما به اشتراک گذاشتی. سلامت و برقرار باشی