امشب با خودم فکر می کردم زندگی چه معنایی دارد؟
نمی دانم چطور شده بود که به فکر معنای زندگی افتاده بودم!؟
شاید علتش این بود که دو هفته ای است درگیر بیماری کرونا شده ام. بیماری که حسابی آدم را از پا می اندازد. یک دفعه چشم باز می کنی می بینی که تبدیل شده ای به یک آدمی که توان انجام هیچ کاری را ندارد. خودت را به سختی وادار می کنی با جان کندن بعضی کارها را انجام دهی، اما انرژی کم می آوری. بی حوصله ای، سردردی داری که یک بند مهمان خانه کاسه ی سرت شده و دست از سرت بر نمی دارد….
خوب که نگاه کردم دیدم علت این پرسشگری از معنای زندگی همین بیماریم بوده.
بیماری مثل تخته سنگ هایی افتاده در بستر رود جریان زندگی را کند می کند. همچین وقتهایی که کاری نداری جز کاری نکردن، حسابی وقت داری که به زندگی نگاه کنی و بپرسی واقعا چرا ما آدمها این قدر بدو بدو می کنیم؟!
ما که از یک ساعت که نه از یک لحظه ی بعد خودمان هم خبر نداریم. چرا این قدر دست و پا می زنیم و تقلا می کنیم؟
بعد وقتی نگاه می کنی که چطور یک ویروس فکسنی زندگی ات را مختل کرده می فهمی که انگار باید در مورد معنای زندگی بیشتر تامل کنی.
از وقتی بچه بودم می شنیدم که انسان اشرف مخلوقات است. توی کتابهایمان هم پر بود از نوشته ها و شعرهایی که می گفت ابرو باد و خورشید و فلک برای ما موجودات برتر خلق شده اند تا آب در دلمان تکان نخورد. من بچه ی ساده لوح هم باورم شده بود که ما انسانها تافته ی جدابافته ای هستیم که با دیگر موجودات باید فرق داشته باشیم و این ساده لوحی مهمان همیشگی ذهنم شده بود. باوری عمیق که تا همین چند وقت پیش هم سفت و سخت قبولش داشتم. اما چند وقتی است که پایه هایش ضعیف شده و حالا با ابتلا به این بیماری فهمیدم که خیلی نباید سر خودمان و سر انسان خردمند بودنمان معطل باشیم که این هیچ برتری برایمان محسوب نمی شود.
خوب که فکرش را می کنم، شاید معنای زندگی را نباید در دوردست ها جست. معنای زندگی را باید در همین لحظه لحظه نفس کشیدن ها جست.
به قول سهراب شاید معنای زندگی را باید در همین نم نم باران، عشق، دیدار یار و محبت ورزی و مهربانی پیدا کرد.
زندگی ذره کاهیست ، که کوهش کردیم
زندگی نام نکویی ست که خارش کردیم
زندگی نیست بجز نم نم باران بهار
زندگی نیست بجز دیدن یار
زندگی نیست بجز عشق
بجز حرف محبت به کسی
ورنه هر خار و خسی
زندگی کرده بسی
زندگی تجربهی تلخ فراوان دارد
دو سه تا کوچه و پس کوچه
و اندازهی یک عمر بیابان دارد
ما چه کردیم و چه خواهیم کرد
در این فرصت کم!؟
یک پاسخ
بسیار عالی منم مثل شما گرفتار این ویروس شدم و توی اون مدت فقط به ناتوانی خود در برابر یک موجودی که با چشم دیده نمیشه فکر نیکردم که این اشرف مخلوقات خیلی هم توانا نیست البته با کمی صبر و تحمل درد دیدم نه ظاهرا توانا هستم و شکست اش دادم😍