چگونه خود را در مسیر هدف نگه داریم؟
من فکر می کنم برای پاسخ به این سوال بهتر است به کمی قبل تر یعنی زمان انتخاب هدف برگردیم و از خود بپرسیم بر چه اساسی هدف مورد نظر را انتخاب نموده ایم؟
البته که ما اهداف را بر اساس تفاوت میان خود موجود و خودایده ال مان بر می گزینیم. اما مسئله مهم این است که این خود ایده الی که می خواهیم به آن برسیم را بر چه اساسی انتخاب کرده ایم. آیا این خود ناشی از تصاویری است که در ذهن داریم و یا بر اساس ارزش هایمان است.
اگر بر اساس تصاویر باشد یعنی ما نمود آن را در فرد دیگری دیده ایم و عاشق آن تصویر شده ایم. در حالی که اگر بر گرفته از ارزش های مهم ما باشد یعنی رسیدن به این هدف کیفیاتی را برای ما فراهم می کند و نیازهایی را که برای ما در الویت هستند برآورده می کند. اگر انتخاب ما تصویری باشد احتمال اینکه در میانه ی راه کم بیاوریم بسیار زیاد است چرا که وقتی به موانع بر می خوریم و یا زمانی که باید برای رسیدن به آن هدف از چیزهایی بگذریم پشتوانه ی کیفی نداریم چرا که تنها ذهنمان آن تصویر را می خواسته است بدون آنکه با کل نیازهای ما هماهنگی داشته باشد. پس اگر آن مانع از دست دادن ارزشی و چشم پوشی از نیازی مهم برای ما باشد خیلی زود جا می زنیم و از حرکت بازمی مانیم.
بنایراین اولین قدم و البته مهمترین قدم پرسشگری در مورد آن است که آیا انرژی گذاری در جهت هدفمان “به کار” است یعنی برای شخص من رسیدن به آن هدف واقعا ارزشمند است و سبب می شود کیفیت زندگی من ارتقا یابد؟
و پرسشگری در مورد «هم سویی » ارزش های من است. آیا این هدف اگرچه برای من ارزش آفرین است با ارزش های دیگرم مغایرت ندارد؟
و بلاخره آیا این هدف در عین حال که “به کار” است و “هم سو “با دیگر ارزش های من می باشد آیا “به هنگام “ است یعنی الان زمان مناسبی برای حرکت در جهت این هدف هست یانه؟
و اما مرحله ی بعد بررسی و تعیین چالش ها /تهدیدها و امکانات/تواناییهایی است که دارم.
بر اساس تجارب قبلی در دستیابی به اهداف، ویژگی های شخصیتی یا قالب ذهنی خود را بررسی کنیم و ببینیم کدام ویژگی ها سبب اجتناب ما از حرکت و کدامیک سبب گرایش به سمت اهدافمان شده است.
مثلا اگر من قالب ذهنی پیشگیری از شکست داشته باشم، به طور ناخوداگاه به ضرر بسیار حساس هستم و همیشه گوش بزنگ آن هستم که الزامات و بایدها را رعایت کنم. بنابراین همواره گرایش اجتنابی دارم و به محض برخورد با مانعی که باید و نیایدهای وضعیت موجود مرا زیر سوال می برد عقب نشینی می کنم.
اما اگر قالب ذهنی من پیشرفت گرا باشد ، من فقط می خواهم از وضعیت موجود به سمت تحقق آرمانهایم حرکت کنم و بنابراین هیجان غالب من اشتیاق خواهد بود.
و البته قالب های ذهنی دیگری از جمله تاملی در برابر اجرایی و رشد در برابر ثابت وجود دارد که باید مورد توجه قرار گیرد.
می توان با رسم SWOT یعنی قرار دادن نقاط قوت (strengths) ؛ نقاط ضعف(weakness)؛ فرصت ها (opportunity) و تهدیدها (threat) در جدولی، نقشه ی راه را طراحی کرد و بر اساس آن برنامه ی اجرای قصدها را نوشت.
اجرای قصدها مجموعه ای از “اگر – در این صورت “ می باشد. یعنی ما بر اساس تجارب قبلی و شناخت ویژگی های خودمان و تهدیدهای احتمالی محیط موانعی را پیش بینی می کنیم و برای مقابله با آنها برنامه ریزی می کنیم.
مثلا اگر من به عدم دریافت بازخورد از مخاطبانم حساس هستم و این سبب می شود که انگیزه ام را از دست بدهم. پس برنامه ی قصد من می شود «اگر بازخورد نگرفتم در این صورت به آن توجهی نمی کنم و تلاشم را دو چندان می کنم».
علاوه بر مراحل بالا قبل از شروع حرکت، باید به این نکته توجه کنیم که خیلی نمی توان بر قدرت اراده تکیه کرد. اراده ما همچون عضله ای است که خیلی زود خسته می شود و پشت ما را خالی می کند. بنابراین تا می توانیم باید محیطی مناسبی برای رسیدن به اهدافمان ایجاد کنیم. محیطی که تا حد ممکن عوامل بازدارنده کمتری داشته باشد و محرک های تقویت کننده ای که ناخوداگاه با کمتری صرف انرژی ما را به سمت هدفمان حرکت دهد.
ما با تمامیت مان حرکت به سوی هدف را آغاز می کنیم. اما همواره در نظر داریم که در دنیایی همواره در حال تغییر به سر می بریم بنابراین با ایستادن بر تجارب گذشته مان و با گشودگی به آنچه در لحظه ی اکنون در حال تجربه ی آنیم در جهت هدفمان قدم بر می داریم.
ما در حال ساختن راه هستیم به خودمان یاد آوری می کنیم که شکست های ما هم بخشی از ساختن راه رسیدن به هدف می باشد.
به خودمان یادآوری می کنیم که هر لحظه از راه در واقع بخشی از رسیدن به هدف می باشد پس مهم است که از لحظات حرکتمان “به کام “ شویم یعنی از کیف آن لحظات بهرمند شویم. حتی می شود خودمان را شرطی کنیم به لذت بردن از لحظاتی که به مانع بر می خوریم و برایمان رنج آور است. لذت بردن از نظارگری بی قضاوت و پذیرنده ی رنج مان همانگونه که هست.
در طی مسیر ……
برای کارهایم از جدول برنامه روزانه استفاده می کنم
این جدول به من کمک می کند:
•کارهای غیر فوری و ضروری ام را الویت بندی کنم و از دام کامل گرایی رها شوم.
•عادت ها و ریزعادت هایی برای حرکت در جهت هدفم بوجود آورم.
در طی مسیر به خودم یاد آوری می کنم که باید خودم را با خودهای قبلی ام مقایسه کنم و نه با دیگران