ساعت هشت با الارم گوشی ام در حالی که خواب آلوده بودم چشمهایم را باز کردم. اما اصلا حالم خوب نبود سردرد داشتم و احساس کسالت و بی حالی می کردم. در همان حالت خواب و بیداری با خودم فکرکردم که بی خیال کلاس یوگا شوم و یا نه از تختخواب راهی آشپزخانه شوم، صبحانه ای بخورم و برای کلاس آماده شوم. بعد از چند دقیقه سبک سنگین کردن حالم، فکر کردم که بهتر است به بدنم احترام بگذارم و امروز بی خیال کلاس انلاین یوگا شوم. چرا که ممکن بود انجام تمرینات به نسبت سخت یوگا سردرم را تشدید کند. خلاصه تصمیم گرفتم به خودم استراحت دهم بنابراین چشمهایم را بستم و دوباره خوابیدم.
شاید اگر چند سال پیش بود درگیر سرزنش های ذهنی ام می شدم و به این راحتی ظرف چند دقیقه نمی توانستم بهترین تصمیم را بگیرم. اما سالها تمرینات ذهن آگاهی سبب شده است که در چنین مواقعی کمتر درگیر سرزنش های ذهنی و کامل گرایی شوم. من یاد گرفته ام که با خودم مهربانتر باشم. در زمان مناسب تلاش کنم و در زمانی که حالم خوب نیست با استراحت کردن به تن ام بلی بگویم و به اصطلاح تنبلی کنم.
پس انگار تنبلی همیشه هم بد نیست. ما آدمها باید یاد بگیریم که وقت هایی به تن مان استراحت دهیم. قطعا چنین احترامی به تن و مراقبت از آن سبب بالا رفتن عملکرد مان می شود.